گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 79
حکایت دیدار







به سر میبردم. زمانی از من « مدرسۀ علمیّه جدّه کوچک » من در ایام جوانی که هنوز ازدواج نکرده بودم، در یکی از حجرههاي
دعوت شد که در محلهاي ده شب منبر بروم، البته به من گفتند: در همسایگی منزلی که قرار است منبر بروید، چند خانواده بهائی
خذلهم الله سکونت دارند که باید مواظب آنها باشید و سخنی که موجب رنجش آنها بشود نزنید. خلاصه، ضمن قبول این دعوت،
به فکرم افتاد که این ده شب را علیه بهائیت صحبت کنم. خطیب فقید، جناب حاجآقا سیّد رضا هرندي از خطباي اصفهان بودند، و
خلوص، صداقت، ساده زیستی و لحن شیرین ایشان در موعظه و تمثیل هنگام سخنرانی، در خاطر کسانی است که سالها پاي
صفحه 50 از 60
منبرشان حضور داشتهاند. ایشان در دوازده بهمن 1360 رحلت کردند. در اوائل پیروزي انقلاب اسلامی، یک شب در روضهاي که
به مناسبت دهه فاطمیّه(س) در منزل مرحوم والد ما برپا بود، بر فراز منبر جریان تشرف خویش را بیان کردند. ایشان فرمودند: من در
به سر میبردم. زمانی از من دعوت شد « مدرسۀ علمیّه جدّه کوچک » ایام جوانی که هنوز ازدواج نکرده بودم، در یکی از حجرههاي
که در محلهاي ده شب منبر بروم، البته به من گفتند: در همسایگی منزلی که قرار است منبر بروید، چند خانواده بهائی خذلهم الله
سکونت دارند که باید مواظب آنها باشید و سخنی که موجب رنجش آنها بشود نزنید. خلاصه، ضمن قبول این دعوت، به فکرم
افتاد که این ده شب را علیه بهائیت صحبت کنم. لذا در آن ده شب، دربارة پوچ بودن عقاید بهائیان داد سخن دادم و از اساس
بطلان این فرقۀ ضالّه را آشکار و برملا ساختم. بعد از پایان یافتن ده شب، یک مجلس مهمانی تشکیل شد و پس از صرف شام، ما
عازم مدرسه شدیم. در راه بازگشت به مدرسه، به چند نفر برخورد کردم که خیلی از سخنرانی من تشکر و قدردانی کردند. یکی
دست و صورت من را میبوسید و دیگري به عباي من تبرّك میجست و احترام فراوانی به من گذاشتند که آقا شما چشم ما را
روشن کردید. بعد پرسیدند که کجا قصد دارید بروید؟ گفتم که، میخواهم به مدرسه بروم. آنها گفتند که، خواهش میکنیم
امشب را به منزل ما تشریف بیاورید و مهمان ما باشید. من هم در مقابل آن همه لطف و احترامی که از آنها دیده بودم، به ناچار
دعوت آنها را پذیرفتم و راهی منزل آنها شدم. مقداري راه آمدیم تا به در بزرگ و محکمی رسیدیم. در را باز کردند، و وارد
شدیم. بعد، درب خانه را از داخل، از پایین، از وسط و از بالا بستند. وارد اتاق که شدیم درب اتاق را هم از داخل بستند. ناگهان با
چند نفر مواجه شدم که با حالتی خشمگین دور اتاق نشستهاند و هیچ توجهی به ورود من نشان ندادند و حتی سلام من را هم پاسخ
نگفتند. من پیش خودم فکر کردم شاید بینشان نزاعی وجود دارد. ولی وقتی نشستم یکی از آنها با حالت توهینآمیز و با صداي بلند
سیّد این مزخرفات چیست که بالاي منبر میگویی؟ وشروع به تهدید کرد. من که انتظار چنین سخنانی را » ، به من خطاب کرد که
نداشتم، به یکی از آنها که مرا به آنجا برده بود، رو کردم و گفتم: چرا این آقا این گونه حرف میزند؟ دیدم آنها هم سخنان او را
تأیید کردند، و شروع کردند به ناسزا گفتن و توهین کردن به ما. سپس چاقو و دشنه آماده شده و گفتند: امشب شب آخر عمر تو
است و تو را خواهیم کشت. من که تازه متوجه شده بودم که با پاي خودم به قتلگاهم آمدهام، شروع کردم به نصیحت کردن آنها،
تا بلکه بتوانم آنها را از فکر کشتن منصرف کنم. در ابتدا بین آنها بگو مگو بود و نمیخواستند مهلت سخن گفتن به من بدهند.
ولی وقتی به آنها گفتم که من در دست شما اسیر هستم و شب هم خیلی طولانی است، اجازه بدهید سخنی با شما بگویم به ما
مهلت دادند که صحبت کنیم. گفتم: من پدر و مادر پیري از قریۀ هرند (در اطراف اصفهان) دارم که مرا به زحمت به شهر
فرستادهاند که درس بخوانم و به مقامی برسم و خدمتی بکنم. اکنون اگر خبر مرگ مرا بشنوند براي آنها خیلی سخت است و چه
بسا سکته کنند، یا بمیرند، شما بیایید به خاطر آنها دست از کشتن من بردارید. دیدم در جواب با تندي و اهانت میگفتند، زود کار
را تمام کنید و اصلًا اعتنایی به سخن من نکردند. دوباره گفتم: شب طولانی است و عجلهاي ندارد، ولی حرف دیگري هم دارم.
گفتند: بگو ولی حرف آخرینت باشد. گفتم شما با این کار خودتان یک امامزادة واجبالتعظیمی را پدید میآورید که مردم بر
مرقد من ضریحی درست خواهند نمود، و سالهاي سال به زیارت من خواهند آمد، و براي من طلب رحمت و اداي احترام و براي
قاتلین من نفرین و لعن خواهند کرد. پس بیایید و به خاطر خودتان که بدنام نشوید، از این کار منصرف شوید. باز دیدم سر و صدا
بلند شد که او را زود بکشید، خلاصش کنید، اینها چه حرفهایی است که میزند؟ من که دیگر از موعظه کردن ناامید شدم،
دست از حیات خودم کشیدم و آمادة مرگ شدم، پس گفتم: اکنون که شما تصمیم به کشتن من دارید، اجازه دهید که دم مرگ
دو رکعت نماز بخوانم و بعد هر چه میخواهید بکنید. باز سر و صدا بلند شد، بعضی مخالف بودند و بعضی موافق و بالاخره راضی
شدند که به اندازة دو رکعت نماز به من مهلت بدهند. وقتی فهمیدند که میخواهم وضو بسازم، بعضی گفتند: وضو گرفتن را بهانه
ساخته تا بیرون اتاق برود و فریاد بزند. گفتم، شما همراه من بیایید، اگر فریادي زدم همانجا کارم را تمام کنید من اصلًا در این فکر
صفحه 51 از 60
نیستم. بالاخره با اصرار، پیشنهاد من را قبول کردند و چند نفر چاقو و خنجر به دست، همراه من از اتاق بیرون آمدند که مبادا فریاد
بزنم و به همسایهها خبر دهم. وضو گرفتم و به داخل اتاق برگشتم و به نماز ایستادم. از آنجا که احساس میکردم آخرین نمازي
است که اقامه میکنم، با حال توجه و حضور قلب زیاد نماز را خواندم. در سجدة آخر نماز بود که قصد کردم هفت مرتبه بگویم:
و در ذهنم این گونه خطور کرد که یا بقیۀالله(ع)، من براي دفاع از دین شما و آبا و اجدادتان .« المستغاث بک یا صاحبالزمان »
اینجا گرفتار شدهام. هرگز براي تبلیغ از شخص خودم، مطالب ضدّ بهائیت را بر روي منبر نگفتم. اکنون اگر مصلحت میدانید به هر
طریقی که میدانید مرا از دست اینها نجات دهید، زیرا شما هم میدانید که من اینجا گرفتار شدهام و هم میتوانید مرا نجات دهید.
هنوز در سجدة آخر نماز بودم که شنیدم درب اتاق باز شد؛ با اینکه از داخل بسته شده بود. سپس آقایی وارد شدند و کنار من
ایستادند. من سر از سجده برداشتم و تشهد و سلام نماز را خواندم. آقا منتظر بودند تا نماز من تمام شود، آنگاه به من اشاره کردند
که بلند شو تا برویم. دست مرا گرفتند و به قصد بیرون آمدن از خانه، راه افتادیم. این بیست نفري که لحظهاي پیش دست به چاقو
بودند تا مرا بکشند، گویی همه مجسمهاي بر دیوار شده بودند که چشمهاي آنها میدید و گوشهایشان میشنید ولی آن چنان
تصرّفی در آنها شده بود که از جاي خود نمیتوانستند تکان بخورند، یا کلمهاي حرف بزنند. همراه آقا از اتاق بیرون آمدم. درب
خانه هم باز بود، در حالی که قبلًا چندین قفل بر آن زده بودند. از خانه بیرون آمدیم، نیمه شب بود. در فکر من هم تصرفی شده
بود که توجهی به اینکه این آقا که هستند و من به چه کسی در نماز استغاثه نمودم، نداشتم. بلکه در فکر این بودم که حالا وقتی به
درب مدرسه میرسم، خادم مدرسه درب را بسته و من چگونه وارد مدرسه شوم. اما وقتی رسیدیم، دیدم درب باز است و ما داخل
مدرسه شدیم. من به آن آقاي بزرگوار تعارف کردم و گفتم: بفرمایید داخل حجره، در خدمتتان باشیم. ایشان در جواب، جملهاي
من از ایشان جدا شدم و به داخل حجره .« باید بروم و افرادي نظیر شما هستند که باید به فریادشان برسم » به این مضمون فرمودند که
رفتم. در حالی که براي روشن کردن چراغ به دنبال کبریت میگشتم، ناگهان به خود آمدم که، من کجا بودم؟ بهائیها چه قصدي
داشتند؟ و من چگونه متوسّل شدم و از دست آنها رهایی یافتم؟ و اکنون چگونه آمدهام و کجا هستم؟ به دنبال این فکرها، در پی
آن بزرگوار بیرون دویدم ولی هر چه تفحّص کردم اثري از آقا نیافتم. فردا صبح شنیدم خادم مدرسه با طلبهها، بر سر اینکه چرا
درب مدرسه را باز گذاشتهاند و چرا دیروقت به مدرسه آمدهاند، نزاع داشتند. فهمیدم که درب مدرسه هم توسط خادم بسته بوده و
به برکت آقا، هنگام ورودمان باز شده است. طلاب اظهار بیاطلاعی میکردند، تا اینکه سراغ ما آمدند که چه کسی براي شما
درب را باز کرد؟ من گفتم: ما که آمدیم درب مدرسه باز بود و جریان را کتمان کردم. صبح همان شب، همان بیست نفر آمدند و
سراغ مرا گرفتند و به حجرهام وارد شدند و همگی اظهار داشتند که شما را قسم میدهیم، به جان همان کسی که دیشب شما را از
مرگ و ما را از گمراهی و ظلالت نجات داد، راز ما را فاش نکن و همگی شهادتین گفتند و اسلام آوردند. من همچنان این راز را
در دل داشتم و آن را به احدي نمیگفتم تا مدّتی بعد از آن، اشخاصی از تهران نزد من آمدند و گفتند: جریان آن شب را بازگو
کنید. معلوم شد که آن بیست نفر جریان را به رفقایشان گفته بودند و آنها هم مسلمان شده بودند. من که باشم که بر آن خاطر
عاطر گذرم لطفها میکنی اي خاك درت تاج سرم کاش راهی به سر کوي تو میداشتی تا به سر سوي تو میآمدم از هر گذرم
نتوان قطع بیابان فراق تو نمود مگر آگه کنی از رسم و ره این سفرم راه منزلگه خویشم بنما تا پس از این پیش گیرم ره آن کوي و
به سر میسپرم همّتم بدرقۀ راه کن اي طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نو سفرم خرّم آن روز کزین مرحله بر بندم رخت وز
سر کوي تو پرسند رفیقان خبرم اي نسیم سحري بندگی ما برسان گو فراموش مکن وقت دعاي سحرم شاید اي فیض اگر در طلب
گوهر وصل دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم (فیض کاشانی) پیامها و برداشتها 1. هر کسی براي داشتن مذهب
خویش و پذیرفتن آن لازم است استدلال کند، تا آنکه هم براي عقاید خودش دلیل داشته باشد، و هم براي نپذیرفتن عقائد فرقههاي
دیگر. اگر تحقیق و استدلال نداشته باشیم، چه بسا ناخواسته به دام فرقههاي گمراهکننده و بازیچههاي دشمنان دین، مانند انگلستان
صفحه 52 از 60
بیفتیم. دولت انگلستان در این خیانت سابقۀ بدي از حدود سیصد سال پیش در کشورهاي اسلامی دارد. براي نمونه میتوانید
خاطرات سیاسی و تاریخی مستر همفر، یکی از جاسوسهاي انگلیسی را مطالعه کنید که چگونه و با چه شیوههایی سالها تمام
تلاش خود را صرف تعلیم و تربیت محمدبن عبدالوهاب کرده تا آنکه در سال 1143 ق. مذهب استعماري وهابیت تأسیس و آغاز به
فعالیت کرد. همچنین ریشۀ بهائیت در ایران و خیانتهایی که این فرقه به ایران و اسلام کرد با حمایت استعمار بود؛ و به عنوان
نمونه انگلستان براي ترویج بیحجابی در زمان رضاخان مقبور از همین فرقه استفاده کرد و آنها را آلت دست خود قرار داد و ضربه
و خیانتی به ایران وارد ساخت که تا امروز هنوز آثار آن را در جوامع خودمان شاهدیم و مردم ناخواسته دست به گریبان آثار شوم
آن هستند. 2. همیشه مخالفان شیعه، چون اهل منطق و استدلال نبودهاند، روي به تهمت زدن، افترا، فحاشی و در نهایت کشتن افراد،
میآوردهاند. قرنها از سابقۀ پر افتخار شیعه از صدر اسلام تاکنون شاهد این مدعاست. ولی دستور قرآن و اسلام این است که
همیشه بر خورد زشت مخالفان را با خوبی جواب دهید. اگر آنها فحاشی میکنند شما با کلام متین و صحیح جواب دهید. اگر آنها
متعصبانه سخن میگویند شما مستدّلانه صحبت کنید. اگر آنها با تندي و فریاد حرف میزنند شما با طمأنینه و آرامش صحبت
کنید. اگر آنها بیدلیل سخنی را ادعا میکنند شما حتماً با دلیل و برهان صحبت کنید. به این آیه قرآن توجه کنید. هرگز نیکی و
بدي یکسان نیست. بدي را با نیکی دفع کن، ناگاه [خواهی دید] همان کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوست گرم و
صمیمی است. 1 پیروان ادیان الهی داراي صفت ترحّم هستند. این کلام الهی است که میفرمایند: و در دل کسانی که از حضرت
و» : عیسی(ع) پیروي کردند، رأفت و رحمت قرار دادیم. 2 و گذشته از داشتن صفت ترحم، به یکدیگر توصیه به رحمت مینمایند
3. بنابر روایات، کسی که 4.« کسی که رحم نمیکند، به او رحم نمیشود » : 3 و حضرت رسول(ص) میفرمایند « تواصوا بالمرحمۀ
مؤسس یک سنت حسنه، مثل هدایت افراد بشود، براي او پاداش تمام کسانی است که عمل به آن سنت حسنه مینمایند، بدون
آنکه از پاداش آنها چیزي کاسته شود، و نیز هر انسانی که مؤسس سنت بدي مثل ضلالت و گمراهی شود، براي او گناه هر کسی
4. امامزادهها در گوشه و کنار شهرها، واجبالتعظیم هستند. است که به آن گناه عمل میکند، بدون آنکه از آن گناه کم شود. 5
گاهی حاجتی را که از امام معصوم تقاضا شده است، ارجاع به یک امامزاده میدهند تا کمی قدر و منزلت آنها براي مردم معلوم
گردد. معجزات و کرامات فراوانی هم تا به حال از قبور آنها دیده شده است. یکی از علماي معاصر میفرمودند، ماه رمضان همراه با
یک نفر دیگر به اصفهان آمده بودیم و براي اذان مغرب به امامزادة هارونیه واقع در فلکۀ سبزه میدان رفتم، در حالی که نمیدانستم
آنجا چیست و چه کسی دفن است. در حیاط بیرون امامزاده نماز مغرب و عشا را همراه با رفیقم خواندم، پس از آن در فکر این
بودم که این بنا متعلق به کیست؟ که ناگاه حالتی پیش آمد که در آن حالت نام امامزاده و پدران گرامی او تا معصوم(ع) را با چشم
خود دیدم و رفیقم هم آن صحنه را میدید. لکن ایشان توضیح ندادند که چه صحنهاي بود به رفیقم گفتم: آنچه را دیدي کتمان
کن و اگر افشا کردي دچار مشکل میشوي، و در یکجا بیان کرده بود و مشکلی برایش پیش آمد و من به او متذکر شدم که نباید
میگفتی. و لذا خود آن عالم هم براي ما توضیح ندادند که چه چیزي دیده بودند. یکی دیگر از علما نیزمیفرمودند: پسري بود در
محلۀ درب امام، خیابان عبدالرزاق اصفهان که سالها فلج بود، و گاهی بچهها او را اذیت میکردند. یک روز با چشم خود دیدم
که در هنگام بازي، بچهها او را مسخره کردند، و او با حالتی دلشکسته به امامزاده واقع در همان محله رفت و با پاي سالم از آنجا
بیرون آمد. وقایع در این زمینه زیاد است به همین دو قضیه در اینجا اکتفا کرده و سخن امام صادق(ع) را متذکر میشویم که
کسی که قادر به زیارت ما اهل بیت نیست، پس باید که موالیان شایسته و صالح ما را زیارت نماید تا ثواب زیارت ما » : میفرمایند
5. کمک گرفتن از نماز براي حلّ گرفتاريها و مشکلات مان، مورد دستور قرآن کریم است: واستعینوا 6.« براي او نوشته شود
بالصّبر و الصلاة و إنّها لکبیرةٌ إلّا علی الخاشعین. 7 و براي آنکه انسان در نماز کمال اتصال و تقرب را به خداوند متعال پیدا کند،
دستور داده شده به گونهاي نماز بخوانید که گویا آخرین نمازتان و دارید با آن وداع میکنید. 6. استغاثه به معصومین(ع) به
صفحه 53 از 60
یا صاحبالزّمان أغثنی یا » خصوص به امام حیّ زمان حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه در احادیث فراوان آمده است. ذکر شریف
،« یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحبالزمان ادرکنی و لا تهلکنی » که منسوب به رسولخدا(ص) است. و ذکر « صاحبالزّمان أدرکنی
که جریان تشرف عالم رشتی در تخت فولاد اصفهان خدمت امام زمان(ع)، از طرف آن حضرت دستور به خواندن آن داده شده و
اینکه این ذکر بهتر از علم کیمیا است، و مکاشفهاي که براي یکی از روحانیان در مدینه اتفاق افتاده، دیدهاند بر تابلوي بالاي درب
با ؛« إیّاكنعبد و إیّاك نستعین » و نیز نماز امام زمان(ع) همراه با صد مرتبه ،« منزل المهدي الغوث » : خانه حضرت نوشته شده است
همۀ اینها نمونههایی از مطلب فوق است که ما را تشویق و تحریک به استغاثۀ از آن حضرت مینماید. 7. گاهی استجابت دعا به
نباید پس از آنکه آنچه از دعا درخواست کرده بود و به او داده شد، » : خاطر مصلحتهایی، فوري است و امام باقر(ع) میفرمایند
9 و گاهی مصلحت در تأخیر استجابت دعاست و این تأخیر تا بیست سال 10 و گاه تا چهل سال 11 و نیز تا روز قیامت .« سست شود
8. امام به اذن الهی میتواند تصرف در وجود افراد یا اشیا کنند تا از جاي خود تکان نخورد. تصرف در امکان مصلحت دارد. 12
شمشیرهایی که خلیفۀ عباسی میخواست با آنها امام زمان(ع) را شهید کند و شمیرها از غلاف خود بیرون نمیآمد، یکی از این
نمونههاست. شاید قیام و ظهور امام عصر(ع) با شمشیر، همراه با چنین تصرفی در ادوات جنگی و اسلحههاي مدرن و پیشرفته و
گوناگون آن عصر باشد، تا همۀ آنها از کار بیفتد. گویند، طلبهاي از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، در شهر مشهد دربارة
کیفیت قیام حضرت با شمشیر در مقابل این همه وسائل جنگی سؤال میکرد، و هر چه شیخ میخواست او را قانع کند او
نمیپذیرفت تا بالاخره شیخ براي اقناع او، با اشارهاي همۀ ماشینهایی را که دور یک فلکه در حال حرکت بودند، از حرکت
. بازداشت، و سپس با اشارة دیگر آنها را به حرکت انداخت، و ضمن آن گفت: امام زمان(ع) این گونه با شمشیر قیام میکنند. 9
معجزات و خوارق عادت فراوانی در هر زمان و مکانی مرتب به وقوع میپیوندند تا افرادي از بهائیت، عامه، مسیحیت و یهودیت و
... روحیۀ انصاف دارند و همیشه خواهان دلیل عقلی هستند، با دیدن آنها حق را شناخته و اهل حق گردند. گاهی دیدارهاي
اشخاص از مذاهب و فرقههاي مختلف با حضرت ولی عصر(ع) بر اساس همین مصلحت و حکمت بوده، که زمینه انصاف و هدایت
در آنها وجود داشته و پس از دیدار و تشرف، هدایت یافتند. الغیاث اي غوث امکان الغیاث الغیاث اي سرّ یزدان الغیاث الغیاث اي
علّت ایجاد کون قبلهگاه اهل ایمان الغیاث الغیاث اي دادخواه بیکسان وي پناه مستمندان الغیاث الغیاث اي بیپناهان را پناه
فیضبخش بینوایان الغیاث الغیاث اي معدن جود و سخا اصل خیر و اهل احسان الغیاث الغیاث اي اهل ایمان را تو یار وي مبیر اهل
طغیان الغیاث الغیاث اي قاطع جور و فساد قاطع احزاب شیطان الغیاث الغیاث اي پادشاه عدل و داد فتنهها را خیز و بنشان الغیاث
دست قدرت آر بیرون زآستین کَن ز جا بنیان عدوان الغیاث دین حق را تو حیاتی تازه ده زنده کن احکام قرآن الغیاث پرچم عزّت
در رهت چشم انتظار تا به کی در پرده پنهان الغیاث (آیتاالله « حیران » به بام کعبه زن قدرت حق کن نمایان الغیاث هست
. 2. سورة حدید( 57 )، آیه 27 . میرجهانی) سید ابوالحسن مهدوي ماهنامه موعود شماره 88 پینوشتها: 1. سورة فصلت( 41 )، آیۀ 34
6. علامه مجلسی، همان، ج . 5. همان، ج 71 ، ص 258 . 4. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 82 ، ص 76 . 3. سورة بلد ( 90 )، آیه 17
8. همان، ج 78 ، ص 200 و به همین مضمون نیز . 7. همان، ج 74 ، ص 354 و ج 102 ، ص 295 . 74 ، ص 354 ، و ج 102 ، ص 233
.12 . 11 . همان، ج 4، ص 245 . 10 . همان، ج 4، ص 245 . 9. شیخ کلینی، اصول کافی، ج 4، ص 243 . در همان، ج 84 ، ص 233
امام صادق(ع) میفرمایند: میان گفته خداي عزّوجلّ (که به موسی و هارون در مقابل تقاضاي نابودي فرعون و پیروانش فرمود: قد
. اجیبت دعوتکما (یونس ( 10 )، آیۀ 89 ) و میان نابودي فرعون چهل سال طول کشید؛ شیخ کلینی، همان، ج 4، ص 245
پرسش شما، پاسخ موعود
داشتهاند که اکنون نزد امام عصر(ع) است، « مصحف فاطمه » در برخی کتابها خواندهام که حضرت فاطمهزهرا(س) کتابی به نام
صفحه 54 از 60
میخواستم بدانم این کجاست و چه مطالبی در آن آمده است؟ براي روشن شدن پاسخ این پرسش، توجه شما را به مطلبی از
در قرآن به معناي مطلق کتاب آمده « صحف » حضرت آیتالله سبحانی از محقّقان گرانقدر حوزه علمیه قم جلب میکنیم: واژه
است، چنانکه میفرماید: و اذا الصحف نشرت. 1 آنگاه که نامههاي اعمال منتشر گردد. إنّ هذا لفی ال ّ ص حف الأولی ? صحف
نیز از همین ماده اخذ شده، به « مصحف » إبراهیم و موسی 2 این در صحیفههاي نخستین در کتاب ابراهیم و موسی است. و همچنین
معناي دفتر یا کتاب جلد شده به کار میرفت و در صدر اسلام حتی پس از درگذشت پیامبر(ص) مصحف تنها نام قرآن نبود بلکه
هر کتاب مجلدي را مصحف مینامیدند. ابن ابیداود سجستانی در باب گردآوري قرآن، در مصحفی از محمد بن سیرین نقل
وقتی پیامبر(ص) درگذشت، علی(ع) چنین گفت: سوگند یاد کرد علی که رداء بر دوش نیدازد مگر براي نماز جمعه تا » : میکند
اینکه قرآن را در مجلدي جمع کند. و نیز ابی العالیه نقل میکند: آنان قرآن را در خلافت ابیبکر در مصحفی جمع کردند. و نیز
نقل میکند: عمربن خطاب فرمان به گردآوري قرآن داده و او اول کسی است که قرآن را در مصحف جمع کرد. 3 این جملهها
حاکی است که در آن روزگار، مصحف به معناي دفتر بزرگ و یا کتابی مجلد بوده که اوراق را از پراکنده شدن حفظ میکرده،
سپس به مرور زمان اختصاص به قرآن یافته است. اتفاقاً روایات پیشوایان ما حاکی است که حتی در زمان آنان، لفظ مصحف به
معناي کتاب و یا دفتر مکتوب بوده است. امام صادق(ع) فرمود: هر کس قرآن را از روي برگهاي مجلد بخواند، از چشم خود بهره
میگیرد. 4 و نیز در حدیثی دیگر آمده است: خواندن قرآن از روي برگهاي مجلد، عذاب را از پدر و مادر کم میکند. 5 مورخان
دربارة ترجمۀ خالد بن معدان مینویسند: خالدبن معدان دانش خود را در دفتري ضبط کرده بود که براي آن دکمهها و دستگیره
داشت. 6 خالدبن معدان از تابعین بود و هفتاد صحابی را درك کرده است و ابن اثیر ترجمۀ او را در ماده کلاغی آورده است. 7 پس
تا اینجا روشن شد که تا پایان قرن اول، لفظ مصحف به معناي کتاب مجلد و یا دفترچۀ جلد شده بود که افراد دانش و آگاهی خود
را در آن ضبط میکردند و اگر بعدها قرآن را محصف گفتهاند، چون از ذهنها بیرون آمده و بر برگها نوشته شد و به صورت
مجلد درآمد. با توجه به این مسئله نباید در شگفت باشیم که دخت گرامی پیامبر(ص) داراي مصحفی باشد و دانش و آگاهیهاي
خود را که از پدر بزرگوارش برگرفته بود، در آن نوشته شود و براي فرزندان خود، به صورت بهترین میراث، به یادگار بگذارد.
خوشبختانه فرزندان فاطمه(س) حقیقت و واقع این مصحف را شناسانده و گفتهاند: این مصحف جز یک رشته آگاهیهایی که از
پدر بزرگوار شنیده و یا از طریق دیگر به دست آورده، چیز دیگري نیست. اینک برخی از روایات را میآوریم: حسن بن علی(ع)
فرمود: نزد ما جامعهاي است که در آن حلال و حرام وارد نشده و مصحف فاطمه(س) هست در حالی که در آن کلمهاي از قرآن
نیست بلکه املاي رسول خدا(ص) و خطّ علی(ع) است و همگی در اختیار ماست. 8 امام(ع) با عنایت کامل یادآور میشود که در
آن حلال و حرامی نیست تا مبادا تصور شود وحی تشریعی بر دخت پیامبر(ص) نازل میشده است. امام صادق(ع) در روایت دیگر
در توصیف مصحف فاطمه میگوید: به خدا سوگند کلمهاي از قرآن شما در آن نیست. راوي میگوید: پرسیدم: آیا در آن دانش
است؟ امام در پاسخ میگوید: بلی، ولی نه از این دانشهاي معمولی. 9 با توجه به آنچه گفته شد، روشن میگردد که مصحف
فاطمه (س) ارتباطی با قرآن ندارد و کسانی که آن را دستاویزي براي تحریف قرآن قرار دادهاند، اگر مغرض باشند، ناآگاهانه و
بدون تحقیق دربارة واقعیت آن سخن میگویند. اکنون واقعیت را براي خوانندگان بیان میکنیم: محدّث در اسلام یکی از معارف
مسلم در میان علماي اسلام، وجود افراد محدّث در میان مسلمانان است. فرد محدّث، پیامبر نیست و بر او وحی نازل نمیشود، ولی
در عین حال، فرشتگان، با وي سخن میگویند و سخن آنان را میشنود، و لذا او محدّث بر وزن اسم مفعول نام گرفته است؛ زیرا
که فرشته با او حدیث میگوید. بخاري نقل میکند که پیامبر(ص) فرمود: در میان پیشینیان از بنی اسرائیل، مردانی بودند که با آنها
از عالم غیب سخن گفته میشد، بدون اینکه پیامبر باشند... 10 روایت دربارة محدّث در میان امت اسلامی از طریق اهل سنّت و
سخنان آنان در تفسیر این واژه بیش از آن است که در اینجا نقل شود، و شارحان صحیح بخاري در این مورد، توضیحات کافی
صفحه 55 از 60
منعقد کرده و روایاتی در این مورد نقل کرده « إنّ الائمۀ محدّثون مفهّمون » دادهاند. 11 کلینی در کتاب کافی بابی تحت عنوان
است. و همگی حاکی از آن است که محدث کسی است که صداي فرشته را میشنود، ولی او را نمیبیند. آنگاه اضافه میکند،
است دخت گرامی پیامبر(ص) به خاطر کمال وجودي، از افراد محدّث به « محدّثه » ائمه اهل بیت(ع) همگی محدّث هستند. 12 فاطمه
شمار میرود، یعنی صداي فرشته را میشنید، ولی او را نمیدید، و این جریان، زمانی رخ د اد که پدر والامقامش درگذشت. غم و
اندوه او را فرا گرفت. در این هنگام جبرئیل امین به فرمان الهی فرود آمد. اخباري را از آینده براي او بازگو مینمود و از این طریق،
مایۀ تسلیت و تسلی خاطر او را فراهم میآورد. اینک ویژگیهاي مصحف فاطمه را از زبان فرزندان او بیان میکنم: امام صادق(ع)
میفرماید: آنگاه که خدا پیامبرش را قبض روح نمود، اندوه فراوانی فاطمه(س) را در بر گرفت. خدا فرشتهاي را فرستاد تا او را
تسلیت بگوید. فاطمه(س) امیرمؤمنان را از آنچه میشنید، آگاه ساخت. علی (ع) فرمود: هر گاه صداي فرشته را شنیدي، مرا آگاه
کن تا آنچه را میگوید، بنویسم. این گزارشها که از طریق فرشته به فاطمه(س) میرسید و او در اختیار علی(ع) مینهاد، در دفتري
جمع شد و نام مصحف به خود گرفت، ولی در آن چیزي از حلال و حرام نیست بلکه تنها گزارشهایی از آینده است. 13 ماهنامه
2. سورة . 1. سورة تکویر( 81 ) آیۀ 10 . موعود شماره 88 پینوشتها. ?: برگرفته از هفته نامۀ افق حوزه، چهارشنبه 16 خرداد 1386
4. کلینی، کافی، ج 2، ص .10- 3. کتاب سجستانی، مصاحب، حافظ ابوبکر عبدالله بن ابی داوود، صص 9 .19- اعلی ( 87 )، آیۀ 18
8.صفار . 7. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج 3، صص 62 63 . 5. همان. 6. سبجستانی، المصاحف، صص 134 135 .613
11 . ارشاد الساري بشرح . 10 . بخاري، صحیح، ج 2، ص 194 . 9. الکافی، همان، حدیث 1 . قمی، بصائر الدرجات، صص 157 158
. 13 . همان، ج 1، باب فیه ذکر الصحیفه، ح 2 . 12 . الکافی، ج 1، صص 325 327 . صحیح البخاري، ج 6، ص 99
راوي با فضیلت
به مناسبت سالگرد وفات فضل بن شاذان ابو محمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدي، فقیه صاحب نظر، متکلم متفکر، مفسّر حاذق،
دانشمند شهیر عالم اسلام و مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامی است. از جزئیات زندگی شخصی و تاریخ دقیق تولدش چندان
آگاه نیستیم، نجاشی او را از طایفۀ ازد از قبیلههاي معروف عرب و پدرش را از شاگردان یونس بن عبد الرحمان شمرده است. 1 با
فضل در روستایی » : توجه به روایاتی که فضل از امام رضا(ع) دارد میتوان تولّد او را در حدود 180 ق. تخمین زد. کشّی مینویسد
در حوالی بیهق بود که خبر خروج خوارج به او رسید. براي فرار از چنگ آنان بار سفر بست و از آنجا گریخت. در اثر فشار و
2 بر قبر او در نیشابور گنبد و بارگاهی است و محل تردّد و زیارت شیفتگان .« سختی سفر بیمار شد و در سال 260 ق. درگذشت
علم و ولایت است. وي افتخار حضور و شاگردي چهار امام معصوم(ع) را دارد. نجاشی میگوید، از امام جواد(ع) روایت دارد و
شیخ طوسی نام او را در زمرة یاران امام هادي(ع) و امام عسکري(ع) ذکر میکند. 3 اگر چه نجاشی در روایت فضل از امام رضا(ع)
فضل در آخر » تردید کرده لیکن روایات او در عیون اخبار الرّضا(ع) 4 و من لا یحضره الفقیه 5 در بیان دلایل احکام، با تصریح
روایت به وسیلۀ شنیدن خودش از امام رضا(ع) جایی براي این تردید باقی نمیگذارد. کتابی از فضل بن شاذان به دست امام حسن
خدایش رحمت کند، اهل خراسان به منزلتش غبطه » : عسکري(ع) رسید، امام با ورق زدن، به مطالعۀ کتاب او پرداخته، فرمود
6 زمانی از فضل نزد امام عسکري(ع) نامی برده شد، شایعه پراکنیهاي .« میخوردند، زمانی که فضل بین ایشان زندگی میکرد
دشمن را پیرامون عقاید و شخصیت او براي امام مطرح کردند و از آن حضرت براي شفاي او دعا طلب کردند، امام(ع) فرمود:
راوي میگوید: هنگامی که به خراسان رسیدم فهمیدم .« آري، بر فضل دروغ بستند، خداوند رحمتش کند، خداوند رحمتش کند »
در همان زمانی که در خدمت امام بودیم، فضل از دنیا رفته بود. 7 پیامبران و پیشوایان معصوم براي هر کسی به اندازة عقل و فهم و
درکش، از مطالب و معارف و حقایق پرده برمیدارند. 8 روایت صدوق از فضل بن شاذان در بیان دلایل احکام بیانگر قوّت فهم و
صفحه 56 از 60
حذاقت اوست که امام او را لایق دانسته و بسیاري از فلسفۀ احکام را در حدود 20 صفحه از سرتاسر فقه براي او گفته است. 9
او ثقه و از بزرگان فقها و متکلمان شیعه و در این طایفه داراي مقام » : نجاشی، رجال شناس بزرگ امامیه در ستایش فضل میگوید
فقیه، متکلم، » : 10 و شیخ طوسی در این راستا مینویسد .« و جلالتی است، وي مشهورتر از آن است که ما به توصیف او بپردازیم
11 و کشّی او را از عدول و ثقات برشمرده و در موارد زیادي به گفتار او در توثیق و تضعیف رجال به عنوان سندي .« جلیل القدر
اعتماد میکند. 12 علماي دیگر نیز به اتفاق، او را توثیق و از فقیهان عالیمقام و متکلمان سترگ به حساب آوردهاند. از ویژگیهاي
هشام بن » : این مرد بزرگ، استادان زبردست و دانشمند وي هستند که در تعلیم و تربیت او سهم بسزایی داشتهاند، فضل میگفت
حکم مدافع اسلام و ولایت از دنیا رفت و یونس بن عبدالرحمان جانشین او شد که با دلایل محکم خود شبهات مخالفان دین را
درهم کوبیده پاسخ میداد، پس از او تنها جانشینش سکاك عهدهدار این خدمت شد و او نیز دار فانی را وداع گفت و من با
13 وي حدیث را از ابوثابت، حماد بن .« پنجاه سال سابقۀ شاگردي در محضر چنین بزرگانی در پست ایشان به انجام وظیفه مشغولم
عیسی، صفوان بن یحیی، عبد الله جبله، عبدالله بن الولید العدنی، محمد بن ابی عمیر، محمد بن سنان، محمد بن یحیی، یونس بن
عبد الرحمان روایت میکند. روایاتش در کتب اربعه به 775 روایت بالغ شده است. 14 نجاشی مینویسد: کشّی براي فضل، 180
تصنیف گفته است. وي نام حدود 40 تألیف او را ذکر میکند و شیخ طوسی نیز در حدود 30 تألیف از آثار او را یاد کرده است. به
مقتضاي متکلم بودن فضل، بیشتر تألیفاتش در رد و ابطال عقاید فرقههاي دیگر است. همانند: کتاب النقض علی الإسکافی فی تقویۀ
الجسم ;کتاب الردّ علی اهل التعطیل ;کتاب الردّ علی الثنویّۀ ;کتاب الردّ علی محمد بن کرام ;کتاب الردّ علی الفلاسفۀ و... و پارهاي
از تألیفاتش نیز در مسائل اختلافی بین متکلمان است همانند: کتاب الوعید ;کتاب الاستطاعۀ ;کتاب التوحید فی کتب الله ;کتاب
مسائل فی العلم ;کتاب معرفۀ الهوي و الضلالۀ ;کتاب الرجعۀ ;کتاب الإمامۀ و... قسمتی از تألیفاتش نیز در علومی همانند فقه،
حدیث، لغت، تفسیر و علم قرائات و ... است، همانند کتاب الفرائض ;کتاب الطلاق ;کتاب المتعتین ; کتاب العروس در لغت و... از
میان این همه تألیفات و پارهاي از سخنانش در لابهلاي کتب فقهی و کلامی کتابی به نام الایضاح دیده میشود. ماهنامه موعود
3. رجال الطوسی. 4. عیون اخبار الرّضا: . 2. المختار من رجال الکشّی، ص 543 . شماره 88 پینوشتها: 1. رجال نجاشی، ص 307
. 6. المختار من رجال الکشّی، ص 542 . 522 و 541 ،454 ،305 ، 5. من لا یحضره الفقیه، ج 1، صص 299 . ج 2، صص 106 و 128
11 . الفهرست، . 10 . رجال النجاشی، ص 307 .128- 9. عیون اخبار الرّضا، ج 2، صص 106 . 7. همان. 8. بحار الانوار، ج 2، ص 242
14 . الفصول المختارة، صص 118 و . 12 . المختار من رجال الکشّی، همانجا. 13 . معجم رجال الحدیث، ج 13 ، ص 299 . ص 124
.182
درباره مرکز